سجاد: بریم؟ من: بریم! بیشتر بخوانید »
آخر دنیا
روز اول ۰۱ ورود شنیده بودم عربها کلا خشونتشون زیاده، آب و هواشونم خشنه. به محض اینکه از سالن ایران خارج شدیم و رسما وارد خاک عراق شدیم، باد شدیدی به استقبال ما اومد. واقعا نمیدونم الان اونور مرزم همینطوره یا نه ولی ما به محض ورود به عراق با این باد مواجه شدیم. … الان توی یه اتوبوس خوشگل ... بیشتر بخوانید »
عکس
طی ماههای گذشته و در سفرها و بعضی مراسم تعدادی از عکسهای یادگاری خوب از آب در آمد: بیشتر بخوانید »
نمازخانه ای برای همه کار جز نماز خواندن
دیروز بعد از ظهر سری زدیم به نمایشگاه کتاب تهران و البته دقیقترش این است که سری زدیم به بخش کودک و نوجوان نمایشگاه کتاب تهران. الان سه سالی است که به یمن قدوم رضوانه خانم مشتری این بخش شدیم. بیشتر بخوانید »
من آنارشيست نيستم! آيا بزرگ بودن قفس يعني آزادي؟
اخيرا راه جديدي براي سپري کردن آخرهفتهها پيدا کرديم. ميشينيم تو ماشين و ميزنيم به جاده تا ببينيم از کجا سر در مياريم. اينبار خرمونو محکمتر هي کردم، اصفهان وايساد! من بارها اصفهان رفتم اما يه جاي جالب در اصفهانو نديدهبودم. «باغ پرندگان» جايي ايده آل براي پرندگاني که پرواز بلد نيستند و اونهايي که با يه پرواز کوتاه راضي ... بیشتر بخوانید »
اهل کاشانم؛ روايتي از سفر يکروزه به کاشان
به قرار اخبار واصله اجداد طاهرين ما تا همين يک و نيم نسل پيش ساکن کاشان بودهاند. اما از جور گردون دون ما نه تنها فاميلي يا رفيقي در آن بلده مبارکه نداريم و خيابانهايش را هم بلد نيستيم؛ اطلاعات عمومي درست و درماني هم از گذشته و حال آن نداريم. بیشتر بخوانید »
از ينگه دنيا
اینها مطالبی است که در طول سفر سال 1388 به سازمان ملل نوشته بودم. همه را یکجا کردم ولی تاریخها را نگه داشتم برای ثبت در تاریخ! شاید روزی مطالب کاملتری در مورد سفرهایم به «ینگه دنیا» نوشتم. شاید! بیشتر بخوانید »